روزی روزگاری جوانهای تهران در تپهها و خیابانها مشغول موتورسواریشان بودند که جنگ شد. یک آدم دلربا آمد دلشان را برد، خودشان را هم برد به جبهه … . اسمش چمران بود، شهید مصطفی چمران.
مستند «خاطرات موتورسیکلت» داستان موتورسواران جوان و متمولی را روایت میکند که با آغاز جنگ تحمیلی، تحت تأثیر شهید چمران به جبهههای حق علیه باطل پیوستند. این مستند علاوه بر اینکه جایزه بخش شهیدآوینی سیزدهمین جشنواره بینالمللی فیلم سینماحقیقت را کسب کرد، فانوس بخش مستند ملت قهرمان دهمین جشنواره فیلم «عمار» را به دلیل سوژه جذاب و پرداخت مناسب به دست آورد.
مستند «خاطرات موتورسیکلت» قصه موتورسوارانی را روایت میکند که وقتی جنگ میشود، حضور در جبهههای جنگ نه برایشان اولویت است و نه مسئله. جنگ شروع میشود ولی آنها به عادت تفریحات آخرهفتهشان، در تپههای ساکت و خلوت اطراف شهر موتورسواری میکردند تا اینکه دکتر مصطفی چمران به سراغ آنها میرود و به جبهههای جنگ دعوتشان میکند. این مستند نشان میدهد شهید چمران چگونه با جدی گرفتن، دوستداشتن، محترمشمردن و به رسمیت شناختن این جوانان همانگونه که بودند، آنها را با خود همراه میکند.
ایده اولیه این مستند و طرح آن متعلق به سامان مختاری است که طرح، تحقیق و تصویربرداری این فیلم مستند را برعهده داشته و سهم او کمتر از تهیهکنندگی و کارگردانی کار یعنی امیرحسین نوروزی، نبوده است. با مختاری درباره یافتن این سوژه جذاب و شکل پرداخت آن گفتوگو کردیم که میخوانید.
* چطور گروه موتورسواران و جلیل نقاد معروف به جلیل پاکوتاه را پیدا کردید، آیا آنها را از لابهلای کتابهای خاطرات جنگ یافتید چون در جایی از مستند به کتاب «کوچه نقاشها» اشاره میشود؟
ما به صورت اتفاقی به اسم «جلیل نقاد» رسیدیم و پیدایش کردیم. موقعیت و شرایط جلیل نامشخص بود. چند روزی اطراف مغازهاش که تعویض روغنموتور داشت، میچرخیدم و متوجه شدم که شخصیت او قابلیت مستند شدن دارد. طی همین رفتوآمدها به او نزدیک شدم. جلیل قدرت تکلم نداشت و چون سالها مورد بیتوجهی قرار گرفته بود، چندان موافق ساخت مستند نبود. پس از پیگیریهای مکرر کاغذی به من داد که اسامی افرادی همچون فاطمه نواب صفوی، سیدابوالفضل کاظمی (راوی کتاب کوچه نقاشها)، عباس لاهوتی، اسماعیل و حسن شاهحسینی (از موتورسواران آن دوره) و چند اسم دیگر بود. به سراغ این افراد رفتیم و پس از اینکه جلیل ما را با این اشخاص آشنا کرد، متوجه شدیم که کتاب «کوچه نقاشها» نوشته شده و در آن به ماجرای حضور موتورسواران در جبهه اشاره شده است. جلب رضایت این افراد و قانع کردنشان برای حضور در مستند، کمی زمانبر بود ولی انجام شد. موضوع را به خانه مستند انقلاباسلامی پیشنهاد دادم و آنها امیرحسین نوروزی را به عنوان کارگردان کار معرفی کردند. اطلاعات مستند را هم خانه به خانه جمعآوری کردم یعنی وارد هر خانهای که میشدم عکس و اسناد مربوط به حضور موتورسواران در جبهههای جنگ را جمع میکردم و کنار هم میگذاشتم تا ببینم داستانی از دل آن بیرون میآید. کم کم به مرحله تولید رسیدیم و شد مستند «خاطرات موتورسیکلت».
ایده طراحی مسابقات مورتورسواری جام جلیل برای پاسداشت نام و یاد شهدا و جانبازان موتورسوار، از ابتدا در ذهنتان وجود داشت یا در روند ساخت مستند به آن رسیدید؟
به خاطر آسیبهایی که جلیل نقاد از دوران جنگ دیده بود و پس از آن هم فراموش شده بود، دوست داشتیم به شکلی از او دلجویی کنیم چون گوشهگیری و انزوای جلیل ما را اذیت میکرد. به این نتیجه رسیدیم که باید کاری برای جلیل بکنیم. فدراسیون موتورسواری هم این آدمها را فراموش کرده بود. موضوع را با آنها مطرح کردیم ولی برایشان اهمیت نداشت که این موتورسواران قهرمانهای جنگ هستند و با راهاندازی جام جلیل ممکن است اتفاقات خوبی برای فدراسیون رقم بخورد. بالاخره با تمام سختیهایی که به بخشی از آن در مستند اشاره شده، توانستیم فدراسیون را برای برگزاری این مسابقات قانع کنیم ولی همه کارها را خودمان انجام دادیم از چاپ و نصب بنر بگیرید تا دعوت از میهمانان و اهدای جوایز.
یکی از ویژگیهای مستند، صمیمیت و صداقت مصاحبهشوندهها بود. آنها خیلی صادقانه از قصه بازشدن پایشان به جبهههای جنگ و نگاه قضاوتگرانه دیگران نسبت به خودشان میگویند، ریاکاری در صحبتهایشان نیست و حس وطندوستی در کلامشان پیداست، چطور این ارتباط صمیمی بین شما و سوژهها ایجاد شد؟
حدود دو سال و نیم با این آدمها رفتوآمد داشتم و در مرحله تحقیق و پژوهش با همسرم به خانه آنها میرفتم تا معذب نباشند. طولانی شدن رابطه ما و آنها موجب شد مرا بین خودشان قبول کنند، حتی اکنون که کار تمام شده با آنها ارتباط خانوادگی دارم و دوستی قشنگی بین ما ایجاد شده است. در واقع آنها به من اعتماد کردند که صادقانه جلو دوربین بیایند.
از نتیجه کار هم راضی بودند؟
پس از دیدن مستند، حالشان خوب بود و باور داشتند که این واقعیتها باید گفته شود. اینکه پس از گذشت چند دهه به آنها توجه شده، دلشان را گرم کرده بود. از لحاظ ساختاری هم دخل و تصرفی در بیان واقعیتها نداشتیم، خود واقعی این آدمها در مستند نمایش داده شدند و سانسوری وجود نداشت. آنها جلو دوربین راحت حرفشان را زدند و دقیقاً همان کسانی بودند که شهید چمران انتخابشان کرده بود.
تصویری که از شهید چمران در این مستند وجود دارد بسیار زنده است با اینکه فقط چند عکس از چمران در کنار موتورسوارها نشان داده میشود ولی این شهید بزرگوار، خط اتصال موتورسواران به جبهههای جنگ است. ضمن اینکه او با پیشفرضهایش سراغ این آدمها نمیرود به همین دلیل رفاقتی جانانه بین شهید چمران و موتورسواران ایجاد میشود که بخشی از وجوه پنهان شخصیت چمران را آشکار میکند، چطور به این تصویر در مستند رسیدید؟
جالب اینکه ما این جنس از ارتباطات با مردم را در شخصیت شهید سلیمانی هم میبینیم. ایشان هم با اقشار مختلف مردم ارتباط برقرار میکردند، این واقعیت را درباره شهید چمران هم در مستند میبینید. در این مستند شهید چمران با هر حزب و گروهی همراه میشود و طبقهبندی «چمران ما» و «چمران آنها» را رد میکند. ما نمیخواستیم مستند درباره شهید چمران باشد بلکه درباره آدمهایی است که توسط او برای حضور در جبهههای جنگ انتخاب شده بودند. ویژگی بارز شهید چمران این بود که آدمها را طبقهبندی نمیکرد. به همین خاطر خیلیها از نتیجه کار راضی بودند.
در این مستند آدمهایی را دیدیم که بنابر پیشفرضهای کلیشهای جایشان در جبهههای جنگ نبود، آدمهایی که نمازخوان نبودند یا اهل عیش و تفریح بودند ولی با انتخاب شهید چمران به جبهههای جنگ میآیند و تأثیر مهمی در توفیق برخی از عملیاتها دارند. این آدمها پس از تجربه جنگ دچار تحول عجیب و غریبی که پیشتر در فیلمهای سینمایی شاهدش بودیم نشدند، همان سبک زندگی قدیم خود را داشتند ولی در برههای از زندگیشان تجربه حضور مؤثر در جبهههای جنگ را داشتند، نشان دادن این تصویر برای شما مانع یا مشکلی ایجاد نکرد؟
جالب است بدانید در مرحله تحقیق وقتی سراغ بنیاد چمران رفتیم هیچ گونه همکاری با ما نکردند ولی دلسرد نشدیم به همین خاطر اطلاعات را خانه به خانه جمعآوری کردیم. این اتفاق موجب شد مستند، مستندتر شود و اعمال نظری روی آن صورت نگیرد. اینکه مثلاً حتماً مهندس مهدی چمران هم باید در مستند حرف بزند! این استقلال به ما کمک کرد فضای کاذب معنوی بر مستند حاکم نشود. ما در این مستند نشان دادیم در برههای از تاریخ ایران به موتورسواران نیاز میشود و آنها هم در پاسداری از خاک کشورشان ادایدین میکنند. عدمهمکاری بنیاد چمران موجب شد زمان تحقیق برای ما طولانیتر شود ولی به نفع ما شد چون نمیتوانستند روی کار اعمالنظر کنند. خانه مستند انقلاباسلامی و مرکز مستند سوره حوزه هنری هم به خاطر اعتمادی که به تیم تولید داشتند در روند ساخت هیچ اعمالنظری نکردند و اجازه دادند فیلم روند طبیعی ساخت خودش را طی کند. من 10 سال است که با خانه مستند انقلاباسلامی همکاری میکنم و اعتماد بین ما شکل گرفته است.
نکته قابلتوجه دیگر در مستند اینکه وقتی سراغ مسئولانی همچون دکتر رضا امراللهی میروید، مصاحبه بسیار کوتاهی از او پخش میشود که اشاره به پشیمانی او از برخورد قضاوتگرانه برای پذیرش موتورسوارها دارد، انتخاب میزان برشها از مصاحبه شنوندهها بر چه اساسی بود؟
مصاحبه با دکتر امراللهی حدود یک ساعت بود ولی فقط یک دقیقه آن استفاده شد، آنجا که گفتند نگرش دکتر چمران را در آن زمان به درستی درک نکردند و اکنون که متوجه وسعت نگاهشان شدند از برخوردشان پشیمانند. تمام سعی ما این بود که مستند فرمایشی نشود. معتقدم قصههای ناگفته و ناشنیده بسیاری از دوران دفاعمقدس وجود دارد که باید آنها را از دل تاریخ بیرون کشید. اکنون هم پیگیر قصه پنهان و کمتر شنیده شده دیگری از جنگ هستم که در مرحله تحقیق است و معمولاً زمان تحقیقاتم طولانی میشود. باید برای درآوردن این قصهها زمان گذاشت و با دل و جان کار کرد. بسیاری از این آدمها دور از دسترس نیستند ولی فراموش شدهاند، باید سراغ آنها رفت و آنها را از فراموشی بیرون آورد، این تنها کاری است که میتوانیم انجام دهیم و به آنها ادای دین کنیم.
نظر شما